چه ساده می نویسیم از آنچه نمی دانیم .در واقع همین ندانستن است که نوشتن را سهل می کند.همین نادانی ست که آشکارش می کنیم تا از بار گناه خود بکاهیم..ما بزهکاران نادان.ما نادانان بزهکار چه ساده می نویسیم....
یه بابای نجاری بود به اسم پدر ژپتو که نه بابا بود و نه پدر.رو همین اساس هم یه روز که نشسته بود تو نجاریش تصمیم گرفت یه عروسک چوبی بسازه که اگه بابا نشده حداقل پدر بشه.بعدم که عروسک رو ساخت اسمشو گذاشت پینوکیو .از قضا همون شب فرشته ی مهربون که یه خانم زیباییست که نمیدونم نصفه شبی تو خونه ی مردم چه گهی میخورده میاد یه غلطایی می کنه که پینوکیو آدم میشه.آدم شدن همان و درآوردن اشک پدرژپتو و بابای ملت همان.
نتیجه ی اخلاقی:شوخی می کنی؟تو شهر کچلا شونه بی مصرفه.
نتیجه ی غیراخلاقی:شهر بازی داستان پینوکیو رو یادتونه؟من یکی که خر شدم.
انسان همیشه به محبوب هایش چیزهای زیادی اهدا میکند:
کلام. آسایش و احساس لذت...
و تو ارزشمندترین همه ی اینها را به من هدیه کردی:فقدان...
این ساده ترین حق کسانیست که به آنها عشق می ورزم.اینکه بی دلیل بیایند و بی دلیل بروند بدون آنکه درصدد توجیه رفتارشان برآیند.
از آنان که دوستشان میدارم خواهان هیچ چیز نیستم جز آنکه خود را از من رها کنند و در مورد آنچه انجام میدهند و آنچه انجام نمیدهند توضیحی ندهند و البته چنین چیزی را نیز از من نخواهند.
چراکه عشق تنها با آزادی معنا پیدا میکند همانگونه که آزادی نیز تنها با عشق معنی می یابد.
بانوی آب ها
در میان رقص شن ها و غوغای آدمواره ها
استاده بر ساحل تنها
نظاره گر هم آغوشی ماه و دریا
می گرید!
گل های استکانی پژمرده اند.
گیلاس های وحشی پژمرده است.
نسترن پژمرد!
چه طولانی من
زندگی کرده ام!
اولین درس عشق اشک ریختن ِ و آخریش گریه کردن.
واسه همینه که آدما تا اشکشون در میاد فکر می کنن عاشق شدن.
واسه همینه که آدما همیشه آدم می مونن.
واسه همینه که آدما افسانه می شن و عاشقا جاودانه.